کد مطلب:28789 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:113

دلیل آوردن های امام برای خوارج












2712. نهج البلاغة - برگرفته كلام وی با خوارج، آن گاه كه به اردوگاه ایشان رفت، حال آن كه داوری را انكار می كردند:علی علیه السلام گفت:«آیا همه شما با ما در صِفّین همراه بودید؟».

گفتند:برخی همراه بوده ایم و برخی نه.

گفت:«پس دو گروه شوید؛ آنان كه در صِفّین حضور داشتند، در گروهی روند، و آنهایی كه حضور نداشتند، در گروه دیگر، تا من با هر یك از این دو، به زبان خود، سخن گویم».

جماعت، نداهایی در دادند. او گفت:«از كلام بپرهیزید و به گفتارم گوش فرا دهید و با دل هاتان به سوی من آیید؛ و هر كس او را به گواهی گیریم، دانش خود را در آن ابراز دارد».

سپس به گفتاری بلند با ایشان پرداخت و از جمله گفت:«آیا آن هنگام كه ایشان به حیله و نیرنگ و فریب و دَستان، قرآن ها را برافراشتند، نگفتید:"برادران و همدینان ما، از ما عفو خواسته و به كتاب خدای منزّه امان جُسته اند. پس باید از ایشان بپذیریم و آنان را آسوده گذاریم"؟

من به شما گفتم:این، پدیده ای است به ظاهر مؤمنانه و در باطن، دشمنانه، كه آغازش مهربانی است و پایانش پشیمانی. پس به كار خویش پردازید و راه خود سپرید و بر جهاد، دندان بفشارید و به این بانگ های شوم، گوش مسپارید كه اگر بپذیرندش، گم راه كند و اگر وا گذارندش، سبب حقارت شود.

امّا این كار(داوری) انجام پذیرفت و دیدمتان كه شما خود، آن [ فرصت] را به ایشان بخشیدید. به خدا سوگند، اگر من از آن سر بر می تافتم، از آن، وجوبی بر عهده من نبود و خداوند، مرا به گناه آن، بازخواست نمی فرمود. و به خدا سوگند، اگر آن را می پذیرفتم، هر آینه سزاوار بودم كه از من پیروی كنند، كه كتاب خدا با من است و از آن هنگام كه با آن بوده ام (از آغاز نزول وحی ) از آن جدا نشده ام.

هر آینه ما با پیامبر خدا بودیم، در حالی كه جنگ میان پدران و فرزندان و برادران و خویشاوندان می گردید؛ امّا با هر مصیبت و رنج، جز بر ایمان ما و پای فشردنِمان بر حق و تسلیم بودنمان به فرمان و شكیبایی بر دردِ جراحت، افزوده نمی شد.

لیكن اكنون ما با برادران مسلمان خود می جنگیم؛ زیرا انحراف و كژی و شبهه و تأویلِ [ دلخواه ]در دینشان راه یافته است. اگر دستاویزی یابیم كه خداوند با آن پراكندگی مان را سامان بخشد و با آن در باقی مانده روابطمان به هم نزدیك شویم، به آن می گراییم و جز آن را فرو می گذاریم».[1].

2713. امام علی علیه السلام - برگرفته گفتار او كه از خوارج، شبهه می زداید:اگر اصرار دارید كه من به خطا رفته و گم راه شده ام، چرا همه امّت محمّد صلی الله علیه وآله را به سبب گم راهیِ من، گم راه می شمرید و آنان را به خطای من بازخواست می كنید و به دلیل گناهان من، كافر می دانید؟! شمشیرهای خویش را بر شانه هاتان نهاده، بر بی گناه و گناهكار فرود می آورید و آن را كه گناه كرده، با آن كه نكرده، در هم می آمیزید.

هر آینه می دانید كه پیامبر خدا آن را كه با زنِ همسردار زنا كرده بود، سنگسار نمود و سپس بر وی نماز گزارْد و میراثش را به كسانش داد؛ و [ نیز ]قاتل را قصاص كرد و میراثش را به كسانش سپرد؛ و دزد را دست بُرید و زنا كننده با زنِ بی همسر را تازیانه زد و سهمشان از غنایم را به ایشان پرداخت و [ رخصت داد تا ]آن دو با زنان مسلمان ازدواج كردند.

پس پیامبر خدا، آنان را به دلیل گناهانشان بازخواست كرد و حقّ خدای را بر ایشان جاری ساخت؛ و [ امّا ]ایشان را از سهمِ مسلمانی شان باز نداشت و نامشان را از میان مسلمانان نزدود.

شما بدترین مردم هستید كه شیطان، تیرهای خود را به سویتان افكنده و آواره گم راهی تان ساخته است. زود است كه در [ پیوند با] من، دو گروه هلاك شوند:دوستِ افراط پیشه كه دوستیِ من او را به غیر حق كشانَد؛ و دشمنِ زیاده ورز كه دشمنیِ من، وی را از حق دور سازد.

نیك حال ترین مردم در [ پیوند با ]من، كسانی هستند كه راه میانه در پیش گیرند. پس همراهِ ایشان باشید، همراهِ جماعت بزرگ تر، كه دست خدا با جماعت است. از تفرقه بپرهیزید، كه آدمیانِ جدا افتاده، از آنِ شیطان اند، همان سان كه گوسفندِ جدا افتاده از آنِ گرگ است.

هَلا! هر كس [ مردم را] به شعار [ جدایی و تفرقه] فرا خوانَد، بكُشیدش، هر چند زیر این [ پرچم و] دستار من باشد. جز این نیست كه آن دو داور، به داوری پرداختند تا آنچه را قرآن زنده داشته، زنده دارند و هر چه را قرآن میرانده، بمیرانند. و زنده داشتن قرآن، یعنی گردآمدن پیرامون آن؛ و میراندنش، یعنی گسستن از آن:اگر قرآن ما را به سوی آنان كشانَد، از ایشان پیروی كنیم و اگر آنان را به جانبِ ما كشانَد، آنان از ما پیروی كنند.

پدرِتان مباد! من گناهی گران نكرده ام و شما را در كارتان فریب نداده ام و آن را بر شما مُشتَبَه نساخته ام. همانا بزرگانِ خودتان دو نفر را برگزیدند و ما از آن دو پیمان گرفتیم كه از قرآن در نگذرند؛ [ امّا] آن دو از قرآن روی برتافتند و حقیقت را، با آن كه می دیدندش، رها كردند. میلشان به ستم بود و به آن رهسپار شدند. پیش از بداندیشی و ظالمانه حكم كردن آنان، ما از ایشان پیمان گرفته بودیم كه به عدل داوری كنند و بر حق پای فشارند.[2].

2714. التّوحید - به نقل از اَصبغ بن نُباته:چون امیر مؤمنان علی بن ابی طالب، نزد خوارج آمد و اندرزشان داد و یادآوری شان كرد و از جنگ پرهیزشان داد و به آنان گفت:«به چه سبب بر من خشم گرفته اید؟ آیا من نخستین كس نبودم كه به خدا و پیامبرش ایمان آورْد؟». گفتند:چنین هستی؛ امّا تو در دین خدا، ابو موسی اشعری را حكَمیّت بخشیدی!

او گفت:«به خدا سوگند، من آفریده ای را داور نساختم؛ بلكه تنها قرآن را داوری دادم. و اگر چنین نبود كه در كار خود مغلوب گشته بودم و با اندیشه ام مخالفت می شد، هر آینه راضی نمی شدم كه نبرد میان من و ستیزندگان با خدا، آرام گیرد تا كلمه خدا را به كرسی نشانم و دین او را یاری سازم، هر چند كافران و نادانان نسپندند».[3].

2715. تاریخ الطبری - به نقل از ابوسَلَمه زُهْری:همانا علی علیه السلام به خوارج گفت:«ای جماعت! نَفْسِتان شما را فریفت تا از این داوری كه خود آن را آغاز كردید و فرا خواستید و من از آن بیزار بودم، جدا شوید. و من به شما خبر دادم كه آن قوم با شما فریب و نیرنگ می ورزند؛ امّا شما همچون مخالفتگران از سخنم سربرتافتید و به سان سختگیرانِ سركش، از من روی گردانیدید تا ناچار شدم همرأیِ شما گردم.

به خدا سوگند، شما ای جماعت، سبُكْ مغز و نابخردید و - پدرِتان مباد - من به گناه، به سوی شما نیامده ام.

به خدا سوگند، من شما را در كارتان به سفاهت نیفكندم و چیزی از این كار را از شما نپوشاندم و آن را بر شما مُشتَبَه نساختم و دشواری را به شما نزدیك نكردم. هر چند فرمان ما در كار مسلمانان روشن بود، رأی بزرگانتان بر آن شد كه دو نفر را برگزینند و ما از آن دو پیمان گرفتیم كه به آنچه در قرآن است، حكم كنند و از آن در نگذرند؛ امّا از آن به بیراه شدند و حق را، با آن كه می دیدندش، وا نهادند و خواهش نَفْسشان به ستم گرایید.

پیش از آن كه بداندیشی و ظالمانه داوری كردن آنان (دو داور) معلوم گردد، ما از آنها پیمان ستاندیم كه به عدل، داوری و در حق، پایداری كنند. و اكنون كه از راه حق سرپیچیده و حكمی نادرست داده اند، حجّت در دست ما و به سود ماست.

پس برای من آشكار كنید كه چرا جنگ با ما را روا می شمرید و از جماعت ما بیرون می روید. مردم دو داور بر نگزیدند تا شما شمشیرهاتان را بر دوش هاتان افكنید و راه بر مردم گیرید و گردن هاشان را بزنید و خون هاشان را بریزید. همانا این، زیانی است آشكار.

به خدا سوگند، اگر بر این مبنا، مرغی را بكشید، قتلش نزد خدا [ گناهی] بزرگ است؛ چه رسد به قتل انسانی كه نزد خداوند، كشتنش حرام است».

پس خوارج [ در میان خود] ندا در دادند:با آنان سخن نگویید و هم كلام نشوید و برای دیدار پروردگار، مهیّا گردید؛ به سوی بهشت حركت كنید؛ حركت كنید![4].

2716. تاریخ الطبری - به نقل از زید بن وَهْب:همانا علی علیه السلام نزد خوارج آمد و رویاروی ایشان ایستاد و گفت:«ای جماعتی كه دشمنیِ ستیزه و لجاجت، شما را به شورش كشانده و خواهش نَفْس از حقیقت بازتان داشته و شتابزدگیِ جاهلانه، شما را به دنبال خود بُرده و در اشتباه و كاری گران افتاده اید! همانا شما را بیم می دهم از این كه فردا صبحگاهان، امّت بر شما دست یابند، حال آن كه بی جان بر كناره این نهر و بر كرانه این صحرا افتاده اید، بی آن كه از جانب پروردگار خویش دلیلی روشن و حجّتی آشكار داشته باشید.

آیا نمی دانید كه من شما را از داوری نهی كردم و خبرتان دادم كه تقاضای آن جماعت از شما نیرنگ و فریبكاری است و آگاهی تان دادم كه آنها نه اهل دین اند و نه اهل قرآن؛ و من بیش از شما آنان را می شناسم و در خُردی و بزرگی با ایشان آشنا بوده ام و [ می دانم كه] نیرنگباز و حیله گرند؛ و اگر از اندیشه من بگسلید، از خِردورزی دور افتاده اید. امّا شما از من سر پیچیدید، چندان كه ناچار به پذیرش حَكَمیّت شدم.

و آن گاه كه چنین كردم، شرط نهادم و پیمان ستاندم. و از آن دو داور پیمان گرفتم كه آنچه را قرآن زنده داشته، زنده سازند و آنچه را قرآن میرانده، بمیرانند؛ [ امّا] آن دو به اختلاف افتادند و با حكم كتاب و سنّت مخالفت ورزیدند و ما حكم ایشان را كنار افكندیم؛ حال آن كه بر همان عزم نخست هستیم. پس شما را چه شده و از كجا به این كار كشانده شده اید؟».

گفتند:ما به داوری تن دادیم؛ و چون چنین كردیم، به گناه افتادیم و بدان سبب كافر شدیم و سپس توبه كردیم. حال اگر تو [ نیز] همانند ما توبه كنی، ما از تو و با توایم؛ و اگر تن ندهی، از تو كناره می گیریم و یكْ پارچه، با تو به جنگ بر می خیزیم، كه همانا خداوند، خیانت پیشگان را دوست نمی دارد.

علی علیه السلام گفت:«تندبادی شما را فرا گیرد و از شما هیچ كس باقی نمانَد! آیا پس از ایمان آوردنم به پیامبر خدا و هجرتم با وی و جهادم در راه خدا، به كفر خویشتن گواهی دهم؟! اگر چنین كنم، هر آینه به گم راهی افتم و از رهیافتگان نباشم». سپس از ایشان روی گردانْد.[5].

2717. تاریخ بغداد - به نقل از جابر:همانا در روز نهروان شاهد بودم كه علی علیه السلام، چون آن جماعت را دید، به یارانش گفت:«باز ایستید!». سپس ایشان را ندا داد:«كشندگان عبد اللَّه بن خبّاب را به ما سپارید تا قصاصشان كنیم» - و عبد اللَّه، كارگزار علی علیه السلام در نهروان بود.

گفتند:ما، همه، او را كشتیم![6].









    1. نهج البلاغة:خطبه 122، الاحتجاج:100/439/1، بحار الأنوار:600/368/33.
    2. نهج البلاغة:خطبه 127.
    3. التوحید:6/225، بحار الأنوار:610/381/33.
    4. تاریخ الطبری:84/5، الكامل فی التاریخ:404/2، نهج البلاغة:خطبه 177.
    5. تاریخ الطبری:84/5، الكامل فی التاریخ:404/2، الأخبار الطوال:207.
    6. تاریخ بغداد:3729/237/7. نیز، ر. ك:السنن الكبری:16767/320/8.